، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

سبحان بهرامی جلفائی

سلام مامان سبحان هستم دوست دارم خاطراتشو ثبت کنم

دیروز پیش دکی مهربونت بودم

قربون اون صدای طنین انداز قلبت برم من دیروز رفتم گوشی گذاشت خداراشکر مثل چی می تپید بعدم وزن و فشار و همه چی نرمال بود بعد ازمایشم و نشون دادم و گفت ویتامین d بدنت پایین و کم خونی داری و دوباره واسم قرص نوشت ولی تاکید کرد که حتما قرص ها را بخورم اخه مامانی ات خیلی بد دواست ولی به خاطر وجود تو هم که شده میخورم راستی بهش گفتم سونو بنویس گفت زود انگار اونم از من دل گنده تر گفت 5 دی نوبت بعدیت حتما می نویسم ...
8 آذر 1391

محرم 1391

نی نی نازم سلام محرم امسال شما تو دل مامانی بودی و اخرای 6 ماهت بود قربونت برم و هر جا من می رفتم روضه تو هم تکون می خوردی و من خداراشکر می کردم که از الان تو را دارم تو مجالس امام حسین می برم و یه فرزند حسینی دارم انشالله که خود امام حسین نگهدارت باشه مادر و هرساله براشون عزاداری کنی فدات شم ایشالله راستی اولین غذای نذری رو که خوردم به بابایی گفتم کوچولومون اولین غذای نذریش رو هم خورد و بابایی هم باهام هم عقیده بود راستی بابایی این روزا خیلی هوادارت شده مخصوصا که میگه لباس مناسب بپوش بچم سرما نخوره کم کم دارم بهت حسودی می کنم ولی ازاونطرفم حس اونم درک می کنم بالاخره اونم داره بابا میشه و باید ابراز وجود کنه راستی قبل از اینکه محر...
6 آذر 1391

تکون خوردن وروجک خودم

امروز خیلی واضح تکونات و حس کردم مادری البته خیلی وقته شما ابراز وجود کردی ولی مثل امروز نبود که خیلی واضح باشه واسه همین اومدم این روز به این قشنگی و تو وبلاگت ثبت کنم الهی مادر فدات شه راستی امروز رفتم جواب آزمایشم و گرفتم تا فردا ببرم خانوم دکترت ببینه و دوباره از حالت با خبر شم و بهترین آهنگ زنگیم که طپش قلبت هست رو بشنوم امیدوارم که مشکلی نباشه و این 3 ماه دیگه به راحتی بگذره اخه این اواخر که شما داری بزرگتر میشی منم دارم اذیت میشم مخصوصا شبا کمردرد دارم و همینطور کشاله ران پام هم درد میگیره ولی همه اینا را با جون و دل خریدارم تا عزیزترین عزیزم رو ببینم ...
6 آذر 1391
1